یه روز برفی تو شهر گل وبلبل
من اووووووومدم .....
سلام ، من دیروز یعنی جمعه اومدم ، دوباره برگشتم تهران وتنهاییهام شروع شد .البته پیشی گلم هست اما مامانم وبابام و اجی کوچولوی نازم نیستن که ، تازه خان داداش و داداش گلی و اجی بزرگه و بچه ها شون واینا هم نیستن . خلاصه اینکه من اصلا اصلا اصلا تهران رو دوست ندارم و یکی از ارزوهام برگشتن به شیرازه .اما نمیشه ، چون که پیشی خان فقط تهران رو دوست داره .
جای همتون خالی عالیییییی بود ، خیییییلییییی خوش گذشت . کلی گشتیم و دید وبازدید و نذری هم داشتیم ، ابجی بزرگه نذری داشت وما رفتیم کمک ، انقدر کمک کردیم وبوی غذا بهمون خورد که دیگه سیر شدم ویه ذره هم نتونستم زرشک پلوی خوشمزشونو بخورم . اما واااااااای جاتون خالی فردای همون روز در اوج ناباوری بعد از چندین سال برف اومد وهمه . رفتیم برف بازی وادم برفی درست کردیم و اسمش رو گذاشتیم (( زشتالو ))) . خیلی خوش گذشت البته هممون . اینم عکساش ... جای بهارگلی وسون جون هم خالی ....
( عکس در ادامه مطلب ... )