زندگی عشقولانه من زندگی عشقولانه من ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
پرنسس رویایی ما پرنسس رویایی ما ، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

رویای واقعی

نظرات بابایی ...

1393/1/18 10:03
نویسنده : غزل , باباییش
373 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب در اوج خواب الودگی و با چشمای بسته بابایی میگن ...افسوس

بابایی : غزل ؟؟؟تعجب

من : هووووووووووومنیشخند

بابایی : غزل ؟؟؟تعجبتعجب

من : هووووووووووووومنیشخندنیشخند

بابایی : حیف شد ... زبونت رو گربه خورده ... یه سوال مهم داشتم ، ولی بیخیال ...نمیتونی جواب بدی .نیشخند

من :  نه بابا هنوز سر جاشه ... ح ، و زبونم رو تا ته در اوردم ... رفت تو چش وچالش ...قهقهه

بابایی : ( داره صورتشو پاک میکنه ) گندت بزنن .

من : جانم عزیزدلم ، چه کارم داشتی ؟؟بغل

بابایی : هیچی

من : هووووووووووووووووووومنیشخند

وبابایی سکوت میکند ، منم سرتق تر از این حرفا دوباره میگم هوووووووووووووووم ، هوووووووووووووم ،

بابایی : دیوونم کردی

من : تو رو خدابگو چه سوالی داشتی؟؟؟

بابایی : ت

من : ا

خلاصه بابایی : غزل چرا تو وبلاگت به من میگی بابایی ؟

من : فکر کردم خیلی سوالت مهمه اصلا هوووووووومنیشخند

بابایی : اسمم رو عوض کن . مثلا بزار اقای خونه ا

من : آقای خونه ؟؟؟ بنمیخوام ... اصلا اگه راست میگی تو چرا به من میگی بابایی ؟؟؟؟

بابایی : لطفا ؟

من : نه .نیشخند

بابایی : به خاطر من

من : نه نیشخند

بابایی : خواهش میشه

من : نه نیشخند

بابایی : من که دوست دارم ؟

من : نه نیشخند

بابایی : یه دلیل قانع کننده بیار

من : چون دلم میخواد .قهقهه

بابایی  : قانع شدم

من دقایقی بعد

خوابی ؟ ... میدونم بیداری ... چون عادت کردم ... انقدر زیاد که یادم نمیاد اخرین بار که اسمتو صدا کردم کی بود ؟ چون اینجوری عشقولانه تره ، خوب چون همیشه بهت گفتم بابایی بعد تو هم گفتی جانم بابایی و منم دلم واست ضعف رفته ...

بابایی : عزیزم ...ماچ خیلی ماهی ...خودم میدونستم فقط بعضی وقتها حس میکنم دوستم نداری دلم میخواد دوباره اینارو بگی ...

من : چون دلم میخواد ... هوووووووووووووووووووووووووم نیشخند

بابایی : ی

 

پسندها (1)

نظرات (3)

فریبا
18 فروردین 93 19:02
از دست تو غزلللللللللللللللللللللللللللللللللللل هوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووم سلام گلم خوبی مامان فریبا ؟ دلم هواتو کرده بود
shima mamane kazhal
23 فروردین 93 1:39
ای جووووووووووووووووووووووووووووووووووونغزل آتیش پاره سلام شیما جون . فدااااات .
مژده
31 اردیبهشت 93 17:39
وای منو شما چقدر شبیه همین آخه منم همش به شوهرم میگم بابایی!!!اونم میخواد صدام کنه همینو میگه فکر میکردم فقط ما اینجوری هستیم چه باحال ... خدا باباییتو برات نگه داره ایشالا