زندگی عشقولانه من زندگی عشقولانه من ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
پرنسس رویایی ما پرنسس رویایی ما ، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

رویای واقعی

... بهاری دیگر ... رویاهایی دیگر ...

1393/1/18 16:15
نویسنده : غزل , باباییش
377 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااااااااااااام . خوبین ؟ س

اومدین از سفر و عید دیدنی ؟؟؟ خوش گذشت ؟؟؟ به ما که خیلی خوش گذشت . ما ؟؟؟ نه بابا من ونی نی که نه ، من وبابایی ... عالی بود ... قلب

یادتونه گفتم امسال من وبابایی میخوایم واسه تحویل سال با هم  باشیم ؟ جاتون خالی با هم بودیم با کلی مهمون ... من وسون جون وگوش مروارید و بهار و بالام و شکیب و شایان و مهدی  ...  

                                                   ی

 

من 3 روز تهران بودم . راستی سوم فروردین  پنجمین سالگرد ازدواجمون بود وزندگی عشقولانه ما رسما شش ساله شد ت  ، و من هنوز ا . با بابایی رفتیم گشتیم و بعدش رفتیم تو پاتوق همیشگیمون شام خوردیم و برام یه پیرهن خوجل خرید ا. از پاتقمون بگم ... ما یه روز نشسته بودیم وداشتیم فیلم میدیدیم که یوهو خانومه تو فیلم گفت : عزیزم بریم پاتوق همیشگیمون ... منم در همون لحظه پامو کردم تو یه کفش که بریم پاتوق همیشگیمون ل. بابایی بلند میخندید و میگفت خنگول جونم اخه الان پاتوق واست از کجا بیارم ؟؟؟منم اصرارکه نمیشه همین الان میخوامل . خلاصه رفتیم یه رستوران که قبلا سه چهار بار رفته بودیم و بابایی خیلی دوسش داشت و بعدش واسه خنده به اونجا میگفتیم پاتوق تا اینکه واقعا پاتوق شد وهر وقت میریم مدیر رستوران میاد و باهامون احوالپرسی میکنه و گاهی هم که طول میکشه بریم میاد ومیگه : دیر کردین ؟؟؟ و این بود ماجریا پاتوق ما نیشخند

بعدشم رفتم شیراز ، پیش مامان و بابای گلم ، با اجی کوچیکه کلی خوش گذروندیم و همش صبح میرفتیم و شب بر میگشتیمت. هوا عالی بود . بهار شیراز هم که همه میدونن چه خبره ؟ هوای خوب و خنک ...

 

                             قلب  خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش. خداوندا نگه دار از زوالش قلب


بعدش هم اومدم تهران و با بابایی و اجی کوچیکه رفتیم شمال ... یکی از دوست جونام زینا هم اومد ... خیلی خوب بود . ن

اقا جاتون خالی بسیار خوش گذشت . همه چیز خیلی اروم بود ... همه چی ارومه ...راستی ممنون دوست جونام ممنون که این همه منو یادتون بوده ...اقا اومدیم دیدیم چه خبره تو این وبلاگ ؟ میلیون تا پیغام داریم که بابا کجایی ، نگرانت شدیم ... تعجب ... خوب یه پیغامی ... چیزی ...  بیچاره بچه دلش گرفت ... اومد اینجا اول گردو خاک تکوند و از ته اعماق وبلاگها این وبلاگ رو در اورد و دوباه نوشت ... خنده

راستی کلی عکس گرفتم که میزارم واستون .. الان یه کار مهم دارم که وقت ندارم سایز کم کنم ... خجالت اما ... دوستون که دارم ...

راستی ...

سال 1392 واسم سال خوبی بود ... من وبلاگ دار شدم ...

 

 

 



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

فریبا
19 فروردین 93 15:50
سلاااااااااااااااااام عشقم خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟سال 9 مبارککککککککککککککککککک منم سال خوبی بود برام چون با تو آشنا شدم خوشحالم از اینکه بهت خوش گذشتهههههههههههههههههههههههههههههههههه دوست دارم دوست جونم[ق منم دوست دارم ... چرا بهم اس ندادی یا زنگ نزدی ؟
مامان نی نی
26 فروردین 93 18:11
سلام عزیزم سال نو مبارک و همچنین سالگرد ازدواجت مبارک عزیزم ایشاله همیشه خوش و خرم باشی عزیزم ممنونم گلم .... لطف داری ...