زندگی عشقولانه من زندگی عشقولانه من ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
پرنسس رویایی ما پرنسس رویایی ما ، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

رویای واقعی

بعد از تولد ... و مهربونترین مهمونهای دنیا ...

1393/6/11 13:16
نویسنده : غزل , باباییش
632 بازدید
اشتراک گذاری

cake girl smileyخوب بود ... همه چیز عالی بود ... همونطور که حدس میزدم . خیلی خوش گذشت . خاله ها بودن و پسر خاله ام مهدی هم واسم کیک خریده بود ... البته به سفارش بابایی ... بابایی هم یه شلوار واسم دیده بود تو هایپر مارکت که بریم با هم بخریم و خودم بپوشم و تن خورش رو ببینم ... سون جون هم واسم شلوارک خریده بود و خاله ها و مامان گلی بهم پول هدیه دادن ... خواهر شوهرمم یه لباس زرد واسم هدیه خرید که خیییییییییییلی دوسش دارم ... اخه رفتیم با خاله ها و بهار و سون جون شو لباس ... خیلی جاتون خالی ... خیلی خوب بود ... لباسمو خیلی دوست دارم .... اولین جشنی که دعوت بشم میپوشمش 43079_29vfnr8_th.gifهمکارهام هم واسم یه گل نقره خریدن ... این روزها حالم بسیار خوب است ....

عجیب دارد خوش میگذرد ... جایتان خالی ...شکلک های شباهنگShabahang

غزلی نوشت : شکلک های رمیــ ـنآ

این روزها آسمون تهران واسم قشنگتره ... روزهام تند تند میگذرن و از ته دلم میخندم ... بااینکه شبها تا حدود سه شب بیدارم و صبح 7 بیدار میشم اما انگار خستگی واسم معنا نداره ... این روزها یه جور دیگن ...02100000

اخه این روزها عزیزترینهام پیشم هستن ... همش مهمون بازیه ... مامان گلی ، ابجی بزرگه ، عشقهام رژان و رکسان ، داداش کوچیکه علیرضا ....خلاصه شده پر از شادی و شکلات وخنده ...شکلک های شباهنگShabahang

واستون آرزوی روزهای خوب را دارم پر از شادی و شکلات وخنده ...شکلکـــْـ هایِ هلــن

 

پسندها (5)

نظرات (10)

مامان فریده
11 شهریور 93 13:31
ایشالا همیشه دلت و لبت خندون باشه عزیزممممممممم
غزل , باباییش
پاسخ
مرسی مامان فریده ... لطف داری ... دوست جونم ممنون
مامانی و بابایی دخمل بلا
11 شهریور 93 16:32
سلام عزل جونی گل و دوست داشتنی و مهربونم هدیه هات مبارکت باشهههههههههه , به سلامتی بپوشی گل من , چه خواهر شوهر مهربون و خوش سلیقه ای , خدا واسه ما هم قسمت کنه , خوشحالم که حالت خوبه و آسمون برات قشنگه و خوش میگذره , انشاالله همیشه خوش باشی ... خوشحالم خوانوادت پیشتن و خوش میگذره بهت ... دوستت دارم و میبوسمت ...
غزل , باباییش
پاسخ
ممنونم دوست جون مهربونم ... خیلی مرسی که همیشه میای بهم سر میزنی ...
فریبا
12 شهریور 93 11:50
خدارررررررررررررررررررررررررررو شکر که عشقمممممممممممممممممممممممممممممممممم حالش خوبه خوشحالممممممممممممممممم از خوشحالیت تو لایق بهترین هاییییییییییییییییییی دوست خشجلمممممممممممممممممممممم
غزل , باباییش
پاسخ
دوستدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارم
مژده
12 شهریور 93 14:43
ای وای واسه چی صفحه من برات باز نمیشه آخی؟؟؟؟!!!!!! عزیزم از این آدرس و دقیق بزن ببین جواب میده؟ http://asheghenini.niniweblog.com
غزل , باباییش
پاسخ
درست شد .... ممنون
مامانی و بابایی دخمل بلا
12 شهریور 93 21:28
یه روز‌ یه ایرانی‌ رو مجبور‌ کردن سرش به کار خودش باشه . . . مُرد
رزا
17 شهریور 93 9:35
عزیزم خوشحالم که خوشحالی هر رو روزت پر از خنده
غزل , باباییش
پاسخ
ممنونم رزای عزیز...
مامانی و بابایی دخمل بلا
17 شهریور 93 23:28
کلک واسه خودت چی نوشتی ؟ دوستت دارمممممممم غزل جون جونی ...
غزل , باباییش
پاسخ
عزیزمی ....
مامانی و بابایی دخمل بلا
19 شهریور 93 14:48
سلام غزل جونی گل و نااااازنین و مهربونم ممنون از کامنتت دوست جونی خوب من ... عزیزمممممممم من شووووووخی کردم ..... ممنون زحمت کشیدی و اومدی پیشم و محبت کردی .... فدات بشم مهربونم .... راستی بازم یه پست جدید گذاشتم و از بس توش خبر نوشتم که خودمم قاطی کردم ... بابا هر کاری میکنم پستهام کوتاه ش نمیشه ... این لامصب حرفای دلم خیلییییییییییییییییییییییههههههههههه ....
غزل , باباییش
پاسخ
یعنی عاششششقتم هوااااااااااااااااااااااااار تا
مامانی و بابایی دخمل بلا
19 شهریور 93 19:22
به سان رود ... که در نشیب دره , سر به سنگ می زند... رونده باش ... امید هیچ معجزی ز مرده نیست ... زنده باش ... " هوشنگ ابتهاج "
رزا
25 شهریور 93 18:06
غزل بانو چرا نمیای وبم؟؟؟؟؟؟؟؟اصلا کجایییییییییییی ..ببین خودتم بیخبر میزاری میری
غزل , باباییش
پاسخ
جدی ؟؟؟؟؟ واااااااای ببخشید ... میام ... وای بخشیدا