این روزهای من ...
مامانی ها روزتون مبارک
سلام . فعلا این روزها داره میگذره . رفتیم مامانی رو آوردیم که برن شیراز و رفتن . بعدم عزیز جون رو بردیم خونه . منم یه سری رفتم خونه مادر شوهری . خوب بود . کلی واسم غاغالی لی قایم کرده بود . . هدیه هم گرفتم واسه روز زن . هدیه هم دادم . بله ...
دیشب هم خونه خاله بودیم... با سون جون وبهار وبقیه ... بابایی واسم گل خرید وپول هدیه داد و شیرینی . دستت درد نکنه عشقم . اما هنوز بی حوصله ام . امروز میخواستم برم چکاپ . صبح اومدم سر کار ... همکارام : مگه تو مرخصی نداشتی ؟؟؟؟
من : نه ،دقایقی بعد ........... واااااای وقت چکاپ داشتم ... یادم رفت .
خلاصه اینکه وقتم رو گذاشتم واسه یکشنبه هفته بعد ...
عصر هم میخوام برم واسه خودم یه دستبند بخرم با پول هدیه بابایی ... ...
بابای گلم هم بهترن ... اما هنوز هم هممون سراسر غصه ایم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی