زندگی عشقولانه من زندگی عشقولانه من ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
پرنسس رویایی ما پرنسس رویایی ما ، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

رویای واقعی

این روزهای من ...

1393/2/1 10:11
نویسنده : غزل , باباییش
427 بازدید
اشتراک گذاری

مادر       مامانی ها روزتون مبارک

سلام . فعلا این روزها داره میگذره . رفتیم مامانی رو آوردیم که برن شیراز و رفتن . بعدم عزیز جون رو بردیم خونه . منم یه سری رفتم خونه مادر شوهری . خوب بود . کلی واسم غاغالی لی قایم کرده بود .نیشخند . هدیه هم گرفتم واسه روز زن . هدیه هم دادم . بله ...

دیشب هم خونه خاله بودیم... با سون جون وبهار وبقیه ... بابایی واسم گل خرید وپول هدیه داد و شیرینی . دستت درد نکنه عشقم قلب . اما هنوز بی حوصله ام . امروز میخواستم برم چکاپ . صبح اومدم سر کار ... همکارام : تعجب مگه تو مرخصی نداشتی ؟؟؟؟

من : نه لبخند  ،دقایقی بعد ........... تعجب  واااااای وقت چکاپ  داشتم ... یادم رفت خجالت .

خلاصه اینکه وقتم رو گذاشتم واسه یکشنبه هفته بعد ...

عصر هم میخوام برم واسه خودم یه دستبند بخرم با پول هدیه بابایی ... ا ...

بابای گلم هم بهترن ... اما هنوز هم هممون سراسر غصه ایم .

پسندها (2)

نظرات (1)

فریبا
1 اردیبهشت 93 10:42
سلام غزل خوبی؟؟؟روزت مبارک عزیز دلمممممممممممممممممممممممم خوشحالم که بهتری انشالاه زود زود غصه هات تموم میشن و بابات کاملااااا خوب خوب میشه مبارک هدیه هات دست همسریت درد نکنه سلااااااااااااام . بالاخره عقلت رسید شمارتو بدی ؟؟؟خوبی ؟ چه خبر ؟ امروز خیلی ناراحت شدم از حرف اون دختره ٰ خیلی حالم گرفته شد . بهش فکر نکن . ایشالا این روزهای غصه دار میگذره . شایدم نی نی نشسته رو اون اسبه وداره تند میاد ... از کجا معلوم ؟؟؟؟