زندگی عشقولانه من زندگی عشقولانه من ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
پرنسس رویایی ما پرنسس رویایی ما ، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

رویای واقعی

... و باز هم هویجوری ...

1393/3/25 16:26
نویسنده : غزل , باباییش
548 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوست جونای خودم ...

عشق یعنی چی ؟؟؟؟

عشق یعنی وقتی بابایی نیست و با دوستاش رفته شمال وقتی اومد از چشماش در بیارم که دیگه تنهایی جایی نره ... یعنی چی خوووووووو ؟

بچه ها شما عکسهای ادامسهای love  is ....  یادتونه ؟؟؟ امروز سر کار نمیدونم چی شد یادم افتاد به اون وقتها ... اولش چقدر خندیدم ... اقا ما تو یه کوچه اون ته ته های شهر بودیم و یه سوپر مارکت بود که اسمش تمیز کار بود ... ما هم یه مشت بچه سرتق میرفتیم این ادامسها رو میخریدیم و جمعشون میکردیم ... بله .. درسته ... من از بچگی کلکسیونر بودم ... خلاصه چه دعواها که سر اون یه تیکه کاغذ با هم نکردیم و چه کتکها که نخوردیم ... یادم میاد یه بار واسه اینکه ببینم دوستم راست میگه که یه عکس رو داره که روش خانومه داره به تن بچه اش کرم ضد افتاب میزنه ؟؟؟سه ساعت پشت یه بشکه نفت قایم شدم تا ببینم عکساشو کجا میزاره بره مدرسه ومن برم ببینم ...815820_koo-koo.gif چرا خو من انقدر خنگوووووووول بودم اخه ؟

خوب چرا بهش نگفتم بهم نشون بده ؟؟؟؟... بیخیال ...

حالا اون واقعا عشقه ؟؟؟

حالا که بزرگ شدم میفهمم عشق یعنی :

دنیایی که توش ارامش داشته باشی ... ادمهایی که دوستشون داری ودوستت دارن ...162916_20.gif

مگه غیر از اینا چیز دیگه ای هم هست که مهم باشه ؟؟؟؟

 

                                                                         

 

راستی ....

امروز صبح بابایی داشت ریشش رو میزد و صورتش حسابی کفی بود434420_viannen_58.gif ... منم میخواستم مسواک بزنم ... رفتم پیشش میگم برو کنار میخوام مسواک بر دارم ... میگه نمیشه من مرد خونه ام اول من... منم موندم مردی به اینه اخه ؟؟؟؟ از دست بابایی ...

خلاصه شروع کرد سرفه کردن منم هی میزدم پشتش میگفتم ... تخ کن ... تخ کن ... دیدی تو گلوت گیر کرد ؟ پسر بد ... تو باید بیسکوییتو بریزی تو چایی بخوری ... تخ کن مامان ... اینم بابایی    اینم من   

راستی چرا منو انداخت بیرون بدون اینکه مسواکم رو بزاره بردارم ؟؟؟Big Eyes Crab emoticon

پسندها (4)

نظرات (8)

مامانی و بابایی دخمل بلا
26 خرداد 93 11:27
سلام غزل جون مهربون و نازنینم خوبی عزیز دلم ؟ نمیدونی چرا بیرون انداخته شما رو بابایی ؟ , یه کمی فکر کن بیسکوییت و چایی و ...... تخ کن و ...و .... و چه جالب , من رو هم یاد اون روزهای کودکیم انداختی که چقدر از این عکسها داشتم , چقدرم خوشم میومد و برام جالب بودن یادش به خیرررررررر , میبوسمت دوست گل من
غزل , باباییش
پاسخ
عزیزم ما ها تقریبا تو یه رنج سنی هستیم این ادامسها واسه همه ماها خاطره است ... یادش بخیر ...
مامان فریده
26 خرداد 93 12:18
واااااااااای خدایا از دست تو غزل خانوم واقعا عشق یعنی همینا که گفتی یعنی ارامش یعنی دوست داشتنهای بی منت و بی حد ومرز یعنی هنوز از این عشقها پیدا میشههههههههه من که ندیدم
غزل , باباییش
پاسخ
اره گلم هنوزم وجود داره ... عشق یه حسه ... حسی که از بین نمیره ... حتی تو اوج بدبختیها هم میشه این حس رو دید ...
فریبا
26 خرداد 93 17:28
چطولیییی غزللللللللللللللللللللل چه خبرااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟پس مگه نمیگی شوشو شماله پس تو دست شویی چکار داشتهههههههههههههههههه عزیزم منم عاشق این آدامس لاویزا بودم یادش به خیر منم خیلی خنگول بودممممممممممممممممممممممممم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ راستی عشق برای من یعنی داشتن تووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو.دوست دارم
غزل , باباییش
پاسخ
سلام دووووووست جونم صبح زود رفت شب اومد داره یه کارهای جدید میکنه که باید حالشو بگیرم
فریبا
27 خرداد 93 16:59
مــن و آوايي قــلــمــبــه
6 تیر 93 16:50
اخي ادامس لاويزا يادش بخير
مــن و آوايي قــلــمــبــه
6 تیر 93 16:53
واقعا تعريف ات از عشق عالي بود عزيزم
مــن و آوايي قــلــمــبــه
6 تیر 93 16:55
غزل خدايي حق داشته بندازتت بيرون ديگه
شيفته
11 شهریور 93 22:48
سلام اجي غزلم خوبي اولين باره اومدم سايتت عاليه ازلين به بعد هرروزميام خيلي دوست دارم آجي
غزل , باباییش
پاسخ
ممنونم عزیزم لطف داری عزیزززززم ... من شمارو میشناسم ؟؟؟؟ اخه من یه شیفته گلی میشناسم .... شما هم گل هستیا ولی میخواستم ببینم شما دختر خاله منی ؟؟؟؟؟