زندگی عشقولانه من زندگی عشقولانه من ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
پرنسس رویایی ما پرنسس رویایی ما ، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

رویای واقعی

برای نی نی ...

1393/7/27 15:12
نویسنده : غزل , باباییش
382 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوست جونام ... سلام نی نی گلی تو دل مامان

خوبین ؟؟؟ خوبی ؟؟؟

الان که دارم واستون مینویسم سر کارم ... گاهی اوقات پر از استرس میشم که اصلا به دنیا آوردن یه انسان تو این دنیا درسته ؟؟؟ گاهی وقتها هم از حس داشتن یه موجود کوچولو که فقط مال منه و فقط با من احساس ارامش بهش دست میده دیوونه وار خوشحال میشم ...
این روزها عجیب شدم ... فعلا خیلی حس دوست داشتن یا دوست نداشتن خوراکی ها رو ندارم ... اما بوی عطر رو دوست ندارم و بیشتر از همیشه وقتی پیش بابایی هستم احساس خوشایند آرامش دارم ...
ولی همچنان عجیبم ... آقا گفتم مامان میشم درست میشم ، دست از کارهای عجیب غریب بر میدارم ... هنوزم همون جوریم که ... مثلا : مردم باردار میشن هوس میوه میکنن ، اقا ما اشتیاق عجیبی به خریدن میوه و تو میوه فروشی بودن داریم ...غزله دیگه ...
این روزها من صبح ساعت 8 میرم سرکار تا 4 ، بعدش میرم دانشگاه تا 8 ، و حدودای 9 میرسم خونه ، همین جوری که دارم فیلم میینم نهار پخته میکنم واسه فردا ... حدودای یازده شب تازه میتونم بشینم ... خداییش غزلی خیلی خسته میشه .اما نمیشه کاریش کرد ... رییسم میگه از تجسم نبودنت کلافه میشم که چه کار کنم ؟؟؟ واسه همین دوست داره تا وقتی میتونم بیام سر کار ... دانشگاه هم که این ترم باید برم ایشالا ماه 11 امتحان دارم دیگه ترم بعد نمیرم و یک ترم مرخصی میگیرم ... نهار هم که پخته نکنم نی نی گلی گشنه میمونه پس فعلا همینه که هست ...
سون جون هم هر روز گنده تر از دیروز ... هی شکمش گنده تر میشه ... وای وای وای این اینده منه ... سون جون یه هدیه واسه نی نی گلی خریده و یه هدیه هم دوستم رویا خریده ... مبارکت باشه فنقل توی دل مامان ... عکساشونو تو همین پست واستون میزارم فردا ... البته طبق معمول تو ادامه مطلب ...
این روزها بیشتر دلم هوای شیراز و مامان گلی  و بابا گلی رو میکنه ... دلم میخواد برم خونمون ... چرا من هیچ وقت از تهران خوشم نیومده ؟؟؟ نمیدونم ... چرا من از تهران تا این حد متفرم رو نمیتونم بفهمم ...
یه حس عجیب تمام بدنم رو گرفته و این روزها رو با این حس میگذرونم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

فریبا
3 آبان 93 18:33
سلام عشقم قربون اون نی نی خشملت خاله بره خوشحالم برات غزلللللللللللللللللللللللللللللل خیلیی زیاد آره خیلیی سخته ولی خیلی هم مراقب باش به خودتو نی نی ات برسسسسسسسسسسسس برای من که این دوران خیلی لذت بخشه اوایلش یکم یخت گذشت ولی الان خوبه خداروشکککککککککککررررررررررررر انشالاه به سلامتی نی نی ات بیاد عکساشو ببینم ذوق مرگ شمممممممممممم دوستون داریم
غزل , باباییش
پاسخ
عزیزم ایشالا خدا همیشه دوستیمون رو پایدار نگه داره ... فدای تو دوست جووون مهربوووووووووووووون خیلی اوایلش سخته ... چون سر کار هم میام بدتر میشه ...