زندگی عشقولانه من زندگی عشقولانه من ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره
پرنسس رویایی ما پرنسس رویایی ما ، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

رویای واقعی

نامه واسه نینی گلی ...

1393/8/28 10:18
نویسنده : غزل , باباییش
1,179 بازدید
اشتراک گذاری

هنوز به دنیا نیومدی ... هنوز تو دل مامانی و فقط فقط مال مامان ... الان فقط مال منی ... الان تورو با هیچ کس قسمت نمیکنم ... دخترم ؟؟؟ پسرم ؟؟؟ به نظر تو مامان اخرین شبی رو که با تو میگذرونه از شوق دیدنت تا صبح نمیخوابه ؟؟؟ یا از ترس قسمت کردن این عشق با بقیه خوابش نمیبره ؟؟؟ به نظر تو مامان بیشتر عاشق تو میشه یا عاشق بابایی میمونه ؟؟؟ اصلا به نظر تو وقتی اولین بار مامان تو رو میبینه چه کار میکنه ؟؟؟ همین جوری نگاهت میکنه و چشم ازت بر نمیداره ؟؟؟ یا سریع یه علامت رو پیشونیت میزاره که تو رو قاطی نی نی های دیگه گم نکنه ؟؟ اصلا مگه به زیبایی تو واسه مامان نینی هم هست که قرار باشه تو رو اشتباه بگیره ؟؟؟
کلی واسه خودم تمرین کردم ...
تمرین کردم که عصبانی نشم از گریه هات ، جیغ زدنت ، نخوابیدنات ، از گیر دادن به مامان واسه تاتی کردنات ، واسه اینکه یه روزی به خودم نیام و بگم چی شد اون روزها ؟؟؟ بگم این نینی گلی منه ؟؟؟ چه زود بزرگ شده ؟؟؟
چقدر زود بدون من ایستاده و قدم برداشته  ؟ مگه چند بار باید دستهای کوچولوتو بگیرم و به پارک ببرمت ؟اصلا مگر چند تا صبح منو به خاطر یک بستنی بیدار می کنی؟مگه چند تا ظهر قراره واسه نهار نخوردت غصه بخورم ؟ چند بار برای آوردن توپت از زیر میز به من رو می اندازی؟چند بار موهای مامان رو میکشی و بین انگشتهای کوچولوت نگه میداری ؟ مگه چند بار قراره توی یه مهمونی مامان رو کلافه کنی ؟
می دانم زودتر از آنچه که حدسش را بزنم کنار در مدرسه می ایستم و تو را به معلمت میسپارم...میدانم زودتر از اون چیزی که فکرش رو بکنم انقدر بزرگ میشی که دیگه برای بوسیدنت باید نازت رو بکشم . چقدر زود قهر کردن ها رو یاد میگیری . چقدر زود برای رفتن به دانشگاه با تو وداع می کنم . چقدر زود دست تو را در دستان کسی می گذارم که عاشقش باشی. چقدر زود بدون من از خانه بیرون می روی... بدون من سفر خواهی کرد....بدون من زندگی خواهی کرد... بدون من پارک ...سینما ... مهمونی ... رستوران ...دیگر صدای مامان مامان گفتن تو را برای چند قدمی که از تو دور شده ام نخواهم شنید. چون انقدر بزرگ شده ای که ترس گم شدن رو نداری ...بغضم میگیرد.
این قانون زندگی است ... زود بزرگ میشوی ... همه زود بزرگ میشویم ...
اما نازنیم ...
روزهای اینده رو دودستی میچسبم ... برای لحظه لحظه با تو بودن نقشه میکشم ... انقدر با هم به پارک برویم ... انقدر تاب و سرسره و سینما وکافی شاپ ، انقدر بازی و خنده که دلم برای هیچ لحظه ای نسوزد ...
میخواهم هر باری که موهای مامان رو از لای انگشتهای نازت دربیارم با هم بلند بخندی ... میخواهم هر وقت که نصفه شب مامان رو بیدار کردی و مامان خسته از همه روزمرگی ها ست با هم بازی کنیم ... شاید که قانون دیوانگی زیباتر از جدیت باشد ... میخواهم هر بار که مامان رو توی یه مهمونی کلافه کردی به خودم قول بدهم حتما باز هم نینی گلی رو به یه مهمونی دیگه میبرم و با تمام وجودم قیافه اخموو نازت رو ببوسم ...
نازنیم ... مامان خیلی وقته داره تمرین میکنه که زندگی رو از چشمهای یه نینی ببینه ... قول میدم هیچ وقت واسه خسته شدنت از خرید های مامان گله نکنم ... چون قراره مامان همیشه هم قد تو باشه عسلکم ...
خوشگلترین نینین دنیا ... مامانی خیلی دوست داره ...

 

پسندها (7)

نظرات (9)

فریبا
28 آبان 93 11:33
ای جونممممممممممممممممممممممممم مرسی به این دوست با احساسمممممممم عاشق نامت شدم خوش به حال نی ن یگلی چه مامان با احساسی داره هااااااااااااااااااااااااااااااا دوستون داریم
غزل , باباییش
پاسخ
فدات شم دوست جوووووووووووون
مامان آرزو
28 آبان 93 13:05
سلام امیدوارم این دوران و به خوبی طی کنی عزیزم از خوندن این نامت اشکم دراومد پر از احساس بود
غزل , باباییش
پاسخ
ممنونم عزیزم ... غزل احساساتی میشود
مامان آرزو
28 آبان 93 13:57
سلام عزیزم امیدوارم این دوران به خوبی پشت سر بزاری خیلی نامت قشنگ بود پر از احساس بود اشکم دراومد واقعا خیلی زود دیر میشه
غزل , باباییش
پاسخ
خیلی اره خیلی زود ...
مامانی و بابایی دخمل بلا
28 آبان 93 14:44
ای دیوونه اشک منو درآوردی با این نامه با احساس و قشنگت ... الان دیگه نمیتوم برات چیزی بنویسم فعلا ...
غزل , باباییش
پاسخ
عزیزمی ...
مامان
1 آذر 93 22:06
سلاااااااااااام خیلی خیلی زیبا بود بسی لذت بردیم از این حس مادرانه خوشا به حال نی نی منم میخواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااامممممم ( این احساس رو میگم )
مژده
2 آذر 93 17:04
سلام غزلی من اومدم متنت فوق العاده بود فووووووووووووووووووق العاااااااااااااااااااااااااااده فقط همین ومیتونم بگم عاشقتم
مژده
28 خرداد 94 17:27
غزلی منو فراموش کردی؟؟؟؟؟؟
مامان مهدیه
22 تیر 94 13:30
سلام عزیزم وبلاگت خیلی قشنگه.به وبلاگ منم سر بزنین لطفا. اگه دوست داری رمز ورود بهم بده متن های قشنگتو بخونم
biiitaaa
20 اسفند 94 21:10
مادر يعني : معرفت ، گذشت ، محبت . . .با وبلاگتون خيلي حال کردم بقول خودمونيا دمتون گرم واقعا وبلاگ محشري دارين اميدوارم هميشه شاد باشين و سلامت به سايت ماهم سري بزني شايد به دردتون بخوره يروزي