غزل کوزت میشود ...
سلااااااااام ... اینا همشون منم ، ، ، و ............. خلاصه اینکه من الان دقیقا کزتم نه غزل ...انقدر کار کردم و کار دارم که دلم واسه خودم میسوزه . بیچاره بابایی همش از سر کار خسته میاد خونه بعدش میاد کمک من ... تازه نصف کارهام مونده واسه 5 شنبه و جمعه . بعدش دیشب در خاله جون من تماس گرفتن و گفتن 5 شنبه تشریف بیارین تولد ، من و بابایی ، بعدشم بابایی دلداریم داد که اشکالی نداره جمعه از صبح تا شب همه کارها رو انجام میدیم واز این حرفا ... ...
نویسنده :
غزل , باباییش
16:18