یه مهمون عزیز ... نه ... خیلی عزیز...
سلام .چندروز پیش مامان جونم ، عشق نازم ، عزیزترینم ... مهمون من بودن . البته فقط یه شب ... اخه بابا جونیم مریض هستن و ایشون باید زود برمیگشتن ... اخی ... اینهمه راه اومدن فقط یه شب موندن پیش من و رفتن ...ولی جاتون خالی مامان که خونه باشن ، من و مامانی ، اصلا نمیزارن من از جام بلند بشم وکاری کنم . مامانی گلم ، بابا جونیم عاشقتونم ... بچه ها دعا کنین باباجونیم زود خوب بشن .... ممنون ... . ...
نویسنده :
غزل , باباییش
17:18