زندگی عشقولانه من زندگی عشقولانه من ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره
پرنسس رویایی ما پرنسس رویایی ما ، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

رویای واقعی

روز اخر ماه تیر

سلام ... کارهامون حسابی کم شده ... اخه اینجا حسابداریه سه تا شرکته ... دیروز دوتاش رو فرستادیم وامروز صبح زود اومدم و اون یکی اخری رو هم تموم کردیم وحالا منتظر مدیر مالی ومدیر عامل هستیم تا اخری یه چک کوچولو بشه و ایشالا بدون دردسر رد بشه ... دوباره زندگی میاد رو ریتم معمولی و من وقت بیشتری دارم واسه سر زدن بهتون ... ممنونم با اینکه من بهتون سر نزدم شما اومدین ... دیشب یه خواب باحال دیدم ... خواب دیدم یه پسر دارم کوچولو بود ... خیلی شر بود ... نمیدونم چه خبر بود تو خوابم اما یادمه سرتق خان منو با پاهاش لگد میزد و میگفت بریم ... نمیدونم کجا ؟؟؟ صبح یه حس خوبی داشتم ... خوابم بهم مزه داده بود ... دیگه حسابی دلم نی نی میخواد ... ایشال...
31 تير 1393

دوروز خوب

سلام دوست جونام ... خوبین ؟؟؟ ببخشید من کم میام ... ممنون هی نگرانم میشین ... اقا خیلی حال میده ... هی میام میبینم دوست جونام نوشتن : کجایی ؟؟؟ چرا نمیای .... تازشم راست میگم ... مثلا مژده گلی ... فریبا جونم ... من دوباره میرم شش ماه دیگه میام شما هی نگرانم بشین ... خووووووووو حال میده هی دوستم دارین ... دوروز خوب رو داشتم ... یه روزش که افطار دعوت خواهر شوهر کوچیکه بودیم ... فرشته ... تو یه رستوران باحال و با کلاس تو ایران زمین ... جمعه هم رفتیم تنگه واشی ... رفتین ؟؟؟؟ اگه نرفتین حتما برین ... خیلی حال میده ... با اینکه وسط تیر ماه بود و اما کلی پیاده روی توی اب یخ یخ ، وا...
24 تير 1393

هویجوری 3

سلام ... سرم شلوغه ... اخه ماه تیره ... ماه اظهارنامه مالیاتی ... واسه همین کم میام ... اما خداروشکر ، خوبم ... نماز و روزه هاتون قبول ایششششششششششالا ... مواظب خودتون باشین ... دوستون دارم هوار تا ... اهان ... یه چیزی ... غزل زرنگ شده  ... صبح ها میرم یه پارک و میدوم و رژیم گرفتم و عصر ها میرم باشگاه تردمیل واسکی فضایی و اینا ... شبها هم هفته ای دوبار استخر از 9 تا 11/30 شب ... بهله ... همچین دختر ورزشکاری شدم من ... خواهشمندم دعا کنید بنده در اسرع وقت یه چیزی حدود 7 کیلو وزن کم کنم تا بابایی انقدر گیر نده چاقالو شدی ... تازه همش 59 کیلو هستم ... اما بابایی هی گیر داده که چاق شدم ... یه تصمیم هم داریم واسه مسافرت ... ...
16 تير 1393

یه حس خاص...

دوست جونام یه سوال ؟؟؟؟؟ همیشه دوست دارم وقتی باردار میشم ( بگو ایششالا ) ، یه جور خاص به بابایی بگم . اینکه از ازمایشگاه زنگ بزنم و بگم من ... دوست ندارم ... یه جورایی خشکه ... بی روح ... خوب یه اتفاق خاص باید یه جور خاص اعلام بشه ... از اتفاقات کلیشه ای و ساده بدون حبس شدن نفس تو سینه و بدون ضربان قلب بدم میاد . خیلی وقتها به سفارش یه کیک فکر میکنم با یه متن جالب : مثلا :  یه بابایی واقعی .... ( اخه من همیشه بهش مگم تو بابایی الکی هستی ) بابایی من دارم میام ... نویسنده : نی نی ...
27 خرداد 1393

... و باز هم هویجوری ...

سلام دوست جونای خودم ... عشق یعنی چی ؟؟؟؟ عشق یعنی وقتی بابایی نیست و با دوستاش رفته شمال وقتی اومد از چشماش در بیارم که دیگه تنهایی جایی نره ... یعنی چی خوووووووو ؟ بچه ها شما عکسهای ادامسهای love  is ....  یادتونه ؟؟؟ امروز سر کار نمیدونم چی شد یادم افتاد به اون وقتها ... اولش چقدر خندیدم ... اقا ما تو یه کوچه اون ته ته های شهر بودیم و یه سوپر مارکت بود که اسمش تمیز کار بود ... ما هم یه مشت بچه سرتق میرفتیم این ادامسها رو میخریدیم و جمعشون میکردیم ... بله .. درسته ... من از بچگی کلکسیونر بودم ... خلاصه چه دعواها که سر اون یه تیکه کاغذ با هم نکردیم و چه کتکها که نخوردیم . ...
25 خرداد 1393

من اومدم ....

        من اومدم .... حوصله ندارم ... پست منو چرا نی نی سایت خورده ؟؟؟ این همه تایپ کردم ... ای بابا ... جاتون خالی خیلی خوش گذشت . هرچند گل دخترمون مریض بود . .. سودا... عزیز عمه مریض بود و بیمارستان بستری بود ، دکترها میگفتن التهاب کلیه است ... ایشششششالا زود خوب میشی عزیزم و دیگه هیچ وقت مسیرت اونجا نیست ... ابجی بزرگه خونه خریده بود خیلی شیک و بزرگ و مجلسی ... و هدیه بارون شد اما من هیچی نخریدم ... اخه میخواستم با جناب اقای بابایی برم واسه هدیه دادن .. ...
20 خرداد 1393

دارم میرم شیراز ...

وااااااااااااااااای خیلی خوشحالم ... هوار تا ... راستی سلام ... خوببین ؟ من دارم با خاله ها میرم شیراز پیش بابا جونی و مامان جونی ..هشت نفریم ... دو تا کوپه ... باورتون نمیشه با چه فلاکتی بلیط گرفتم .... دیروز که به سوغاتی خریدن گذشت و  کارهای مرتب کردن خونه در حد اساسی امروز هم بقیه خریدها و یه چیزهایی واسه خودم بخرم و واسه بابایی چند مدل غذا درست کنم ( همچین دختر کدبانویی ام من ) ... تازه وای به حال بابایی اگه بیام ببینم قاقالی لی هاش رو نخورده . یه موقع هایی میرم خونه میبینم بابایی که همش چند دق...
12 خرداد 1393

... مخاطب خاص ...

                                                     دوست جونام ..... خبر .....خبر                                                   ...
3 خرداد 1393

6 سالگی یه عشق ...

هنوز هم باورم نمیشه ... خیلیه ها ... .    6 سال تموم شد و از چندروز دیگه عشقمون میره تو هفت سال ... باورت میشه ؟...... هنوز هم ماهی ، هنوز هم عاشقیم ، هنوز هم یه وقتاییکه دستم رو میگیری قلبم میریزه ، هنوز هم دیوونتم بیشتر از همه سالهای پیش ، انگار که خاصی ، نه .. حتما خاصی ، یه جور متفاوت که هیچکس نیست واقعا مفهوم مثل هیچکس رو میفهمم . عزیزم ، عشقم ، بیشتر از همه دنیا و بیشتر از همه ادم هاش دوست دارم  تو یه                              عشق پاکی ... راد ، بزرگ ، خاص ...
1 خرداد 1393