جشن سیسمونی ... غزل اوووووومد ....
سلام عزیزای من ...چه حالی میده میام میبینم این همه دوست مهربون نگرانم شدن ...
فدای همتون ...
اوضام خوبه ... نینی گلیم هم خوبه ... فقط دوست جونام خونه جدیدم تلفن نداره هنوز ... ایشالا مودم همراه میخوام بخرم ... زیاد از خونه بیرون نمیام خدایی . واسه همینه که نمیتونم پست بزارم و عکس بزارم ... کافی نتها رو که میشناسین . نمیتونم موبایلم رو وصل کنم بهشون و عکس بریزم ... خداییش ببینین چقدر نگرانتون بودم اومدم با این شکم گنده نشستم تو کافی نت ... خانومه کناریم هم کلا تو دل منه به جای اینکه صفحه مانیتور روبروشو نگاه کنه .همش نگاش به دل منه ...
جونم براتون بگه که سیسمونی رو چیدم همه چیز رو سفید خریدم و کلا بینهایت خلوت ... حسابی خلوته .هیچی اضافه نخریدم ... ست کالسکه وکریر هم به خاطر بابایی گلی مشکی و طوسی تیره خریدم البته یه گلهای کوچولو یه طرفش هست که دخترونه میشه ... خلاصه عزیزای من بیشتر پولی که مامان گلیم دادن رو طلا خریدم واسه نینی گلی جان و فقط ضروری خریدم البته با کلی تزیینات از نوع غزل ... اما در کل اتاق خیلی خلوته و همه خیلی پسندیدن ... فردای سیسمونی نینی گلی هم رفتم سیسمونی یه نینی گلی دیگه که مامانش کلا خودشو کشته بود و همه میگفتن سیسمونی نینی گلی من چون خلوت بود بهتر بود ... غزل هم خوشحاااااال . میگما به نظر شما داشتن دوازده تا پالتو و دوچرخه هشت سالگی و دو دست تخت و اینا یعنی چی اخه ؟ . وااااااااااااای ... چه حالی میده ...نصف روز رو تو اتاق نینی میگذرونم .. دایم سرم به گل سرها و دامنهای چین چینی و خلاصه اتاق نازدار خانومم گرمه . ایشالا شما هم این روزها رو داشته باشین .
راستی دوست جونام دلیل سزارین رو پرسیده بودین ... اخه دکتر ارتوپد گفتن که شکستگی لگن من که مربوط به تصادف هشت سال پیشه واسه زایمان طبیعی خطرناکه و ممکنه که لگنم در جریان طبیعی در بره ... و البته ترس هم دخیل هست ...
اسم نینی گلی جان رو هم با اجازه شما و بزرگترها ایششششششششالا یا میزارم رستا ، یا ماهور ، یا ترمه ... هنوز صد در صدر نشده وااااالا راست میگم ...
جشن سیسمونیم هم خیلی خیلی حال داد ، منم که عاشق کادو ... اما خیلی یوهویی شد ... قول میدم همه عکسها رو بزارم ... فقط ایشالا نتم درست بشه ....
خواهرشوهر جان ها واسه نین گلیم کلی زحمت کشیدن و هدیه اوردن و واقعا سورپرایز شدم . خداییش تا این حد توقع نداشتم که تو زحمت بیفتن .همینطور مادر شوهر جان ... مامان گلی هم که قبلش زحمت کشیده بودن ... البته فقط فامیلهای شوهر جان بودن ... همچین عروس خودشیرینیم من ... خخخخ .... نه خداییش اخه خیلی یوهویی شد ... البته تو فامیل خوب دخمل من یه چیز دیگه است
بازم میام و بهتون خبر میدم و واستون عکس میزارم ... راستی بالکنم خیلی شیکه ... خیلی دوستش دارم ... طبق معمول زندگیتون پر از شادی و شکلات وخنده ...
دوستون دارم .