خدا با من است ... دقیقا کنارم ...
سلام به همه ...
امروز صبح بازم غزل خودش رو تو آسمونها حس کرد و باز هم اون صدای قلب منوبه ژرفای خیال مادر بودن برد .. و من هنوز هم تو بهت این موضوع موندم که واقعا مادر شدم ؟ هنوز هم با گذشته هیچ فرقی نکردم .هنوز هم باور ندارم ، باور نمیکنم یه موجود کوچولو ، خیلی خیلی کوچولو توی بدن من داره رشد زندگی میکنه . باورم نمیشه خدا تا این حد بهم لطف کرده . امروز غربالگی دوم و رد ناهنجاری ها رو داشتم . خدا رو شکر همه چیز عالی بود . راستی نینی گلیم ... دختره ... حتما وصد در صد. مامان خانوم بیشتر از همه ادمهای دنیا خوشحاله ... دیگه تنها نیستم . دیگه هیچ وقت تنها نیستم . دیگه غزل یه نفر رو داره همرنگ خودش ... صورتی ... یاسی ... سفید ... یکی که مثل خودم عاشق لاک و رژلب میشه ... یکی که مثل خودم پر از گل سرهای رنگانگه و یه کمد پر ازلباسهای رنگی ... پر از صورتی ... پر از نارنجی و زرد ...
حالا من مامان یه دخترم ... خوشحالم ... خیلی ... عاشق دختر بودم ... خدایا شکرت که بهم دختر دادی ... یه دختر کوچیک که از حالا تا همیشه واسه مامانش میمونه ... حتی وقتی که عروس بشه ... حتی که وقتی بایه سبد گل یاس بره خونه عشقش ... بازم دختر مامانش میمونه ... دختر نازم ...
مامان از صمیم قلب دوستت داره ... واسه اومدنت روزشماری میکنم ... بابایی خیلی دوستت داره و دایم ازت میپرسه ...
عسلکم ... نازدار مامان ... امیدوارم همیشه بخندی ... امیدوارم همیشه شاد باشی ... امیدوارم همیشه سالم وسرحال باشی ...
وای مامانی نمیدونی چقدر شلوغ کردم تو اتاق سونو ... چقدر جیغ جیغ کردم ... دکترم کلی خندید و میگفت تو که خودت نی نی هستی هنوز ...
بهش گفتم : نه ، وقتی یه چیزی تو رحمت تکون میخوره ، متوجه میشی که ناگهان چقدر بزرگ میشی ... همه غمهای دنیا سریع کوچیک میشه و همه مشکلات حل نشدنی واسه خودش کمرنگ میشه وحل میشه ... اخه یه معجزه داره همراهیت میکنه .
خوشحالم با اینکه فصل امتحاناته وخیلی اذیت میشم ... اما همه چیز داره پر از شادی وشکلات وخنده میشه ... ایشالا واسه شما هم همین جوری باشه ... راستی به محض شنیدن قلبش یادم بهت بود ... میدونم که خودش میدونه منظورم کیه ... واست یه دنیای رنگی ارزو میکنم . ایشالاهممون همیشه شاد و پر انرژی باشیم ...