زندگی عشقولانه من زندگی عشقولانه من ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره
پرنسس رویایی ما پرنسس رویایی ما ، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

رویای واقعی

راحت شدم ...

1393/11/11 10:29
نویسنده : غزل , باباییش
327 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان ... سلام نینی گلی جونم ...کوکولوهای بامزه و دوست داشتنی

راحت شدم آخییییییییییییییش ، دانشگاه و درس و امتحان تموم شد ... راحت شدم خداییش ...

خدایا شکرت ، مامانی و نینی گلی خلاص شدن .. دیگه میتونم با آرامش کامل وبدون دردسر درس و دانشگاه به نینی برسم وبرم ایشششششششالا خرید واسه نینی گلی . همین روزها مامانی پنج ماهش تموم میشه اما هنوز تقریبا هیچ کاری نکرده و هیچی نخریده . نینی گلی جان ، خداییش خیلی سخت بود هم شما تو دل مامانی هم مامان میاد سر کار ، هم مامان دانشگاه داشت و درس و کلاس وامتحان ... و هم بابایی جان حضور داشتن ... سخت بود خووووووو این همه کار با هم . مخصوصا که مامان هفته ای پنج روز کلاس داشت از 4 تا 8:30 ، فکرشو بکن فقط دوروز در هفته کلاس نداشتم ... انقدر که این ترم واحد گرفتم که درسهای مامان تموم بشه ... خلاصه که تموم شد ...Yah

دیشب با بابایی رفتیم کالسکه و تخت و کمد دیدیم ... اقا همشون خیلی گنده ان و من به زور تونستم دو سه تا مدل جمع و جور پیدا کنم smile emoticon kolobok چون نمیخوام از این تختها بخرم که بعدش میشه نوجوان ... اخه خسته میشم ... میخوام بعد از دو سه سال عوضش کنم ... کمد هم یه چیز کوچولو دوست دارم زیبا. اینکه مامانی چرا از این مدل بوفه ای ها دوست نداره ؟؟؟خودش هم نمیدونه خندونک دوست دارم یه چیز کوچیک باشه و باکلاس ... دوست جونام شما میدونین من چی میخوام ؟؟؟؟ اخه من و بابایی اخرش هم نفهیدیم ... قرار شد من امروز طرحم رو با کامپیوتر طراحی و رنگ امیزی کنم و بعدش اقای بابا نظر بدن ..

اخرشم میدونم میرم چشم بازار رو در میارم و هر چیزی که هیشکی نخریده میخرم و فروشنده به عقلم شک میکنه و البته واسم دعا میکنه ... خندونک

غزل است دیگر ... زیبا

خلاصه اینکه خداوند خیرتان دهد به کمک این غزل عاجز بشتابید .خجالت دوستون دارم هوارتا ... حتی تنبل خان هایی که اصلا نمیان بنویسن ببینیم چه خبره ؟؟؟ راستی نینی گلی همچنان اسم ندارد ... چون به سلامتی من وبابایی در این زمینه به تفاهم نمیرسیم و اون اسم قبلی ها رو هم دیگه بابایی دوست نداره ... من چه کنم با این بابایی و دخملش ؟؟؟؟؟؟خندونک

اما همه این اتفاق ها دلیل نداره که من یادم برم بگم ....... زندگیتون پر از شادی وشکلات وخنده ... بهله ...

                                             

پسندها (2)

نظرات (8)

زهرا
11 بهمن 93 13:17
سلام غزل جون،خوبی؟ نی نی گلی خوبه؟؟؟ دوستم رمزت خیلی هم خوبه،با حاله خسته نباشی عزیزم بابت اتمام با شکوه ترم آخر دانشگااااااااه امیدوارم اون طرحی که خیلی دوست داری رو هرچه زودتر پیدا کنی و نی نی گلی حالش رو ببره
غزل , باباییش
پاسخ
منونم عزیزم اره خدا کنه پیدا کنم زود ... میترسم دیر شه خریدهام چون عیده وشلوغ بعدش هم دو هفته هر چی رو هواس ...
مامان بردیا اریایی
11 بهمن 93 15:44
به به غزل خانم یکم به ارامش رسید خدارو شکرررررررررررررررررر که دانشگاه تموم شد حالا بشین خونه و مراقب نی نی گلی باش
غزل , باباییش
پاسخ
چششششششششششششششم
مامان بردیا اریایی
11 بهمن 93 16:12
والله من که نفهمیدم تو چی میخوای وای به حال بابایی و فروشنده هااااااااا طراحی کن بفهمیم چی میخوای خوووووووووووووووو
غزل , باباییش
پاسخ
خوب نمیدونم خووووووو .... اخه من و خواهرم واسه اتاقمون تو مجردی رفتیم یه کمد سیسمونی خریدیم واسه لباسامون مال من قرمز بود مال اون بنفش .... خووووو ارزونتر بود ... بهله ... حالا این کمد ها واسم تکراری شده ...
مامان بردیا اریایی
11 بهمن 93 16:14
مراقب خودت و نی نی گلی باش دوستون داریممم من و بردیا
غزل , باباییش
پاسخ
سلام دوستم ... خوشگل خاله چطوره ؟؟؟ فدات منم دوست دارم
مامان لیلی
12 بهمن 93 18:35
ای جانم خداروشکر که راحت شدی از درس... عزیزم این سیسمونی هم برا خودش ماجراییه موفق باشی
غزل , باباییش
پاسخ
اره عزیزم ... هرچی میبینم حس یکنم دلم میخواد بخرم
مامان لیلی
13 بهمن 93 16:36
عزیزم از فریبا و نفس جون خبر دارین؟؟؟؟
مامان و بابایی دخمل بلا
14 بهمن 93 10:29
سلام مامان غزل جون گل و مهربون کنچد تو راهی خودمممممممم بابا واسه این فدق یه اسممممممممم بزارییییییییین تنبلاااااااااا چطوری عزیزم ؟ خوبی دوست جونی ؟ خداروشکرررررررررر که راحت شدی ..... امان از دست رمزتتتتتتتتتتتت حیلیییییییییی خوشگله ها فقط من باید دو سه بار بزنمش تا درست تایپ بشه و باز شه یه وقتایی هم اونقدر میزنم اشتباهی میشه و باز نمیشه بهت بد و بیراه میگم انشاالله که به زودی تخت و کمد مورد علاقت رو پیدا کنی ولی من فهمیدم تو چی میخوایا , والا راستی این روزها اگه کم پیدا هستم واسه اینه که من مامانی زرنگ شدم و دارم خونه تکونی میکنممممممممم همه چا رو ریختم کله هم و بشوووووووووور و بساااااااااااااااااااب , یادته گفتم خونمون باطن نداره , دارم باطنش رو درست میکنم آشپزخونه و سالن تموم شد و مااااااااااااه شد , حالا مونده اتاق خوابها , من همچین مامانی فعالیم .... حالا این وسط فاطمه هم همشششش در حال خرابکاریه ببخش خیلی حرف زدم ... مدتی نبودم و دلم شده بود واست یه ریزه میزه
غزل , باباییش
پاسخ
سلام دوست جووووووووووووووونم ... خلی وقته نبودی ... بابا زرنگ ... ای ول ... ولی خونه ما همچنان بدون باطن به سر میبرد ... همین جوریشم استراحتم کمه واسه همین همچنان جفتم پایینه ... اره خداییش درگیر اسمم در اولین فرصت میگم ... ممنونم که حداقل یه نفر متوجه شد من چی میخوام ... حالا یه طرح دارم همین روزها میبینم ببینین ... فدااااااااااااات ... نینی گلی رو از طرف من صد تا ببوس
زهرا
14 بهمن 93 14:59
خب رمز رو عوض میکنی چرا اطلاع رسانی نمیکنی؟؟؟ ببخشید الان میزارم خوووووووووووووو