اتفاقهای جدید ...
سلام . با کلی خبر اومدم...
اول اینکه درس و دانشگاه تموم شد که این تکراریه ، ولی ...
باورتون نمیشه اگه بگم ... خودمم هنوز باور نکردم ... نفر اول دانشگاه شدم ... با معدل 20 ، جالبه نه ؟؟؟ کارنامه ام شده عین کارنامه های بچه ها دبستان ... از اول تا اخر 20 ، بهله همچین مامان خانوم درس خونی هستم من ... باشه بابا ... خر خون ...
ودیگر اینکه تخت و کمد رو پیدا کردم .حال کردم واسه خودم ... اما غزل بدجنس میشود و همه را منتظر میگذارد تا روز سیسمونی ... بهله ... همچین دوست به درد نخوری هستم من ...
راستی اوضاع اسم گذاشتن هم یه ذره خوب داره پیش میره فعلا هر روز اینترنت و کتاب و این حرفا ولی شش تا انتخاب شده تا ببینم کدوم بهتره ... البته به محض اینکه تصویب بشه به همه اعلام میکنم ...
دیروز رفتم واسه چکاپ ، جواب ازمایشها رو هم بردم وسونو انومالی ، خیلی دیر جواب ها رو بردم .اخه خیلی درگیر امتحانام بودم ، و تو مطب هم خیلی معطل میشم واسه همین صبر کردم تا نوبت خودم باشه که بین مریض اذیت نشم ... خلاصه اینکه دکتر گفتن که همه چیز ارومه ولی همچنان جفتم پایینه و البته من کم خونی دارم ... پس چی ارومه ؟؟؟
خوب سعی میکنم خودمو نگران نکنم و فقط به این فکر کنم که بهترین دوستم بالای سرم هر لحظه مواظبمه و تقریبا همین جاست و نمیزاره اتفاقی بیفته ... اما یکی دوتا قرص بهم داد که امروز بابایی واسم میخره ... و همچنان من در توهم داشتن عفونت واژن به سر میبرم ... واسه اینکه هیچ وقت تا این حد ترشح نداشتم و هرچی دکترم میگه بابا طبیعیه بازم من شدیدا اصرار به معاینه دارم که این دفعه گفت : بیشین بابا دیوونم کردی ، جفتت پایینه نمیشه معاینه بشی ... اصلا هم عفونت نداری ... همه چیز عادیه ...
و امر فرمودن که ناخونهام باید کوتاه بشه ... هم دستم و هم شصت پام ... اخه من بدون ناخن مثل چهارچنگولیها رفتار میکنم نمیتونم ... الان حدود هشت ساله که من ناخن کاشتم یعنی از سال 86 ، حالا بدون ناخن سر کردن سخته ... واسه به دنیا اومدن نینی هم خیلی خیلی کوتاه و گردش میکنم و یه مقدار هم میگم ضخیم ترمیمش کنه که تن نی نی گلی رو زخم نکنه ... البته اصولا ناخن های کاشت ناخنهای متفاوتی با ناخن خود انسان هستند و تیز نیستند ... حالا ببنیم چی میشه ... شاید هم از خیرش گذشتم ولی فکر نکنم ...
این روزها معلوم نیست که میریم کرج یا نه ؟ واسه خونه مشتری خوب نیومده و درگیرش هستیم ... شماها هم یه دعایی ، چیزی ... والا به خدا ... خوب یه ذره شما دعا کنین شاید خدا خواست و تموم شد ومنم از این بلاتکلیفی دراومدم ... موندم حالا با این حال و اوضاع و جفت پایین من چه جوری میخوام اثاث کشی کنم ... اصلا نمیدونم چی میشه ؟ اینکه اسفند میریم کرج یا فرورین یا اوایل اردیبهشت یا بعد از اومدن نینی گلی ... هیچ چیز معلوم نیست واین بلاتکلیفی دیوونم میکنه . تقریبا سعی میکنم اصلا بهش فکر نکنم ...
مامان گلی و باباگلی و مرمر هم 24 اسفند میان تهران پیش مامانی ... بالاخره یک ماه دیگه منم از تنهایی در میام ... احتمالا مرمر پیش من میمونه ومامان و بابای عزیزم چندروز واسه تعطیلات میرن شمال و برمیگردن .. فعلا که من منع مسافرت هستم ... تا ببینم خداوند چه میخواهد ؟
واسه جفت نگرانم . گفته بود میاد بالا نیومده که هنوز من الان دقیقا تو هفته 21 هستم پس چرا نمیاد بالا ؟ کلافه شدم ... از سرکار زود میرم خونه و همش دراز میکشم ... چرا نمیاد بالا ؟
اما استرس ممنوع ... پس همه چیز ایشالا که اروم میشه ... بازم مثل همیشه زندگی هممون پر از شادی و شکلات و خنده ایششششششششششششالا ...